آقا امیر حسین آقا امیر حسین ، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره

گل پسر قند عسل

امیر حسین جان در آتلیه مامان

آآن چیست؟ وسیله ای نقلیه در سایز های متفاوت که امیر حسین جیگر مامان به شدت به آن علاقه دارد.البته نوع واقعی آن بسیار محبوب تر می باشد، مخصوصا ال 90!!! گل پسر ما در 18 ماهگی هر ال 90 مشکی رو توی خیابون میدید ، اشاره می کرد و می گفت : آآن بابا. در یک برهه ای که پسر ما خیلی نی نی بود ، شب ها برای خوابیدن حتما باید مامان و بابا اون قدر با ماشین تابش میدادن تا خوابش ببره. عکس گرفتن از آقا امیر خیلی سخته چون ورجه وورجش خیلی بالاست. ولی مامان هرگز نا امید نمیشه.  عسلکم حاضر نبود ژستای پیشنهادی مامان رو بپذیره اما ژستای مورد نظر خودش رو خوب اجرا می کرد. اینم نمونش. اینم سواری قند عسل به همراه آقا گاوه بعد از بیدار شدن از...
28 بهمن 1392

قربون تو پسر

شیرین پسرم این روزا یه حرکت جدید یاد گرفتی که حسابی من و بابا رو میخندونه.در طول روز به مناسبت های مرتبط و غیر مرتبط یه هو میگی: ههههههه . نمیتونم تلفظش رو بنویسم. مثل حالتی که آدم یه هو از چیزی تعجب کنه یا ذوق زده بشه. هفته پیش زنگ خونه رو زدن و قبل از اینکه من و بابا به خودمون بیایم شما در رو باز کرده بودی. این روزا از تختت بالا میری و به قاب بالای تختت دست میزنی.به تنهایی میری توی صندلی غذات میشینی.از هر جایی که یه ذره جای دست داشته باشه بالا میری.ماشاءالله مامانی ، فکر کنم هفته دیگه از دیوار صاف هم بالا بری. گرجه خیلی وقته ولی هنوزم وقتی میگیم اسمت چیه؟ و تو شیرین جواب میدی : آ قا ا میر ،دلم میخواد بخورمت. هر وقت بابا سعید میخو...
27 بهمن 1392

آخ دستم

مادر یعنی کسی که حاضر است دنیا بر سرش آوار شود اما خاری به پای فرزندش ننشیند. عزیز جان مادر،کاش می توانستم همیشه دستان لطیفت را در دستانم نگاه دارم ، مبادا که خراشی بر آن افتد اما برای آنکه دستان مردانه ات را روزی سایبان امن عزیزانت کنی ناچارم گاهی ترا آزاد و رها بگذارم تا ببالی و بیفرازی ، هر چند واهمه تیغ ها رهایم نخواهد کرد. بمیرم چقدر از دیدن خونی که از دستت میومد تعجب کردی ، آخه تا حالا ندیده بودی. دستت رو با جاقو بریدی. باورم نمیشد به این سرعت چاقو رو از جلوم برداشتی. میوه دلم لطفا  دیگه به چاقو دست نزن.   ...
23 بهمن 1392

سفر به چابهار

مامان زهرا در اینجا به صورت کاملا رسمی و دیپلماتیک از آقا امیرحسین عذر خواهی میکنه. گرچه کاملا بی تقصیره.عزیز دلم وقتی یادم میوفته چطور 400 عکس شما از بین رفت واقعا افسرده میشم. مخصوصا که بعضی از اونا مدل عکسای آتلیه بودن. و همین طور عکسای سفر چابهار که فقط چند تاشون مونده. اسفند 91 ما در چابهار مهمان دوست خوبمون دکتر فرنام بودیم.سفر فوق العاده خوش و مفرحی بود.شما هم حسابی لذت بردی، مخصوصا بازی در ساحل و شترسواری برات خیلی تازه و جالب بود.اینم عکس ما در حال قایق سواری در جنگل های حرا در نزدیکی چابهار. از سمت چپ: دکتر فرنام،خانمشون،مامان زهرا و خوشگله پسرش،دایی احسان،مامان جون که آفتاب داره میسوزوندش ودایی احمدرضا که عقب نشسته.اون رو...
23 بهمن 1392

یک مرد انقلابی

امروز ما به صورت خانوادگی رفتیم راهپیمایی 22 بهمن. آقا پسر قند عسلمون هم علی رغم اینکه دیشب دیر خوابیده بود ساعت 9 بیدار شد و حسابی ابر (الله اکبر) گفت . البته همش متعجب بود که این همه آقا و عمه(اصطلاح امیر جان برای مردان و زنان ناشناس) توی خیابون چکار می کنن. از همه جالب تر پرواز هلیکوپترها بود که گل مامان بهشون می گفت : "اپیما" .پسر ما از دیدن نی نی ها در سایزهای مختلف بسیار بسیار مشعوف شدند. بادکنک دست نی نی ها که حسابی دل جیگر ما رو برده بود، ولی حیف که نتونستیم واسش پیدا کنیم.به خاطر همین هم همه بسیج شدن پرچم واسه امیرحسین جان پیدا کنند . حتی باباجون از آقا پلیسه خواست یکی از پرچمای روی موتورشو بده که عذرخواهی کدن و گفتن جزء کادرش...
22 بهمن 1392

خاطرات تصویری

مامانم گفته بود لباساتو خیس نکن، حالا باید تا کی آویزون باشم؟ مااااامااااان بیام  پایین؟(18 ماهگی گل پسر) گل در اومد از حموم ، سنبل در اومد از حموم (18 ماهگی پسرکم) من از اولین دفعه ای که رفتم حموم عاشق حموم و آب بازی شدم . (8 ماهگی ماهی طلای مامان) سرگرد خلبان امیرحسین دهقانی که مامانش فدای این ژست گرفتنش . (17 ماهگی آقا پسرم) این قدر خوشم میاد برم اینجا قایم بشم بعد هی مامان و بابا بگن : پسرم کجایی؟(16ماهگی عسل مامان) البته این مخفیگاه رو از 6 ماهگی کشف کرده بودم. ای خدا از دست این ماشین جکار کنم . جرا توی جاده خاکی تکون داره ؟!(یک سالگی نفس مامان) من همیشه بعد از کباب مسواک می زنم.تازه از 10 ...
16 بهمن 1392

هام هام هامش کن

یه توصیه به مامان نی نی هایی که زیاد اعتصاب غذا می کنن : اگه نمیخواید 10 سال پیرتر از سن واقعیتون به نظر برسید. اگه نمیخواید چشماتون همیشه منتظر به نظر برسه. اگه نمیخواید به خاطر انجام حرکات آکروباتیک و عجیب و غریب هیکل دفرمه داشته باشید. اگه نمیخواید به مرور زمان قاشق غذا نی نی تون یکی از انگشتاتون بشه. و اگه نمیخواید خیلی بلاهای دیگه به سرتون بیاد، زیاد حرص غذای نی نی تونو نخورید . باور کنید هیچ کدوم از این کارا تاثیری در غذا خوردن کودک دلبندتون نداره. این تجربه جدیده منه. چند وقت پیش خانمه توی یه مهمونی می گفت : بچه من همه جیز می خوره ، حتی سیب زمینی آبپز رو درسته گاز میزنه. منم سرمو انداخته بودم پایین که ازم نپرسن تو چطور...
16 بهمن 1392

مادرانه ای برای تو

مامانی من ،ماه شبم ،نفسم ، امیرم الان که برات می نویسم تو کنارم خوابیدی و هر از گاهی غلت می زنی. هیچ وقت نمی تونم احساسم رو به خاطر داشتنت شرح بدم . همیشه فکر می کردم خوشبختم اما حالا با بودن در کنار تو چیزی فراتر از خوشبختی رو درک می کنم که قابل توصیف نیست . خدایا شکرت . خدایا من لایق این همه لطف تو نبودم اما کرم تو حد و مرز نداره . خدایا هر روز و هر لحظه شکرت می کنم به خاطر وجود امیرحسین نازنین که باغ دلم رو برای همیشه بهاری کرده . عمق سپاسم رو فقط خودت می دونی . کمکم کن مادر شایسته ای برای این ارمغان بهشتی باشم. و این هم تبسم آسمان ، خورشید من چشم های همیشه روشنش رو باز کرد. سلام به روی ماهت قناری خوش آواز من .  ...
12 بهمن 1392

به یاد محرم

امیرحسین عزیزم ، فدای اسم قشنگت ،می دونی چرا مامان و بابا این اسم زیبا رو برات انتخاب کردن؟ بهترینم ، من و بابا همیشه رجز زیبای نوجوان کربلا رو خیلی دوست داشتیم . همونی که میگه : " امیری حسین و نعم الامیر " امیر و فرمانده من حسین -علیه السلام- است و چه خوب امیری دارم من . این کلمات همیشه یه جور خاصی دل ما رو هوایی کرده .امیرحسینم همه خواستنی های قلب من اینه که امیر تو هم حسین -علیه السلام- باشه . مادر به فدای تو  و اسم قشنگت . این مرثیه ی زیبا که شاعرش رو نمیشناسیم هدیه ای کوچکه از طرف امیرحسین من به شیرخوار کربلا حضرت علی اصغر : بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت و ایستادی امروز روی پای خودت نشان بده به همه چه قیامتی هستی و ب...
7 بهمن 1392

تولد بابا

تولد تولد تولد بابا سعید مبارک.  7 بهمن تولد 33 سالگی بابا سعید جون ماست . مامان زهرای هنرمند هم کلی برنامه ریخته بود و یه کیک خیلی خاص می خواست درست کنه و شام و مهمون و . . . اما بابا سعید رسما اعلام کرد که جشن تولد نمی خواد ، کادوی تولد قبول نمیکنه ، کیک ژیگول و خامه ای دوست نداره ولی یه کیک ساده و گرم با شیر خیلی خیلی خوشحالش میکنه. ما هم که خوشحالی بابا اولویت اولمون بود، قید همه چیزو زدیم و 2 شب زودتر با یه کیک ساده وانیلی یه تولد ساده سه نفره گرفتیم . البته مامان یه کیک مخصوص واسه شما درست کرده بود که شکل اسب آبی بود و شما با تعجب نگاهش می کردی .  گل پسر خوشگلم جای بابا ایستاده بود و انگشتشو روی کیک میذاشت و ل...
7 بهمن 1392